دنیــــــــای آبتیــــن
آبتین وعروسکش
ببین غمگین، ببین دلتنگ دیدارم... ببین خوابم نمی آید، ببین بیداربیدارم... نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو: تورا بیش از همه بیش از خودم دوست میدارم دیگرصدایت نمیکنم که بر گردی!! مهم باشم خودت بر میگردی.... تو می دانی حتی اگر کنارم نشسته باشی به خودم میگویم : قوی باش … به خودم میگویم : مهم نیست … اهـل پـنـهـان کـاری نـیـسـتـــم ..! خـــوبـــم اونوقت دلش میشکنه ...
تو مقصری اگ من ...
منه سابق نیستم ...
من را به من نبودن محکوم نکن ...
من همانم که درگیر عشقش بودی ...
یادت نمی آید؟
من همانم ...
حتی اگر این روزها هردویمان ...
بوی بی تفاوتی بدهیم ... ببین دختر جون... روزی که ازدواج میکنی اونی که میخنده مادرته... چون تو داری خوشبخت میشی و تورو تو لباس عروسی میبینه اما اونی که غم داره و از درون از جدا شدنت اشک میریزه اونی که تا تو عمر داری ناموسشی اونی که نمی تونه پشتت نباشه اونی که تو آبروشی اونی که با نابودی تو کمرش میشکنه.... بابات... ببین چقد به این پسرایی که میان و میرن فکر میکنی...! چقد بخاطرشون هر کاری میکنی...! واسه اون بابا...اون مرد اصلی کل عمرت یکم وقت بزار... بدون...محبت تورو با هیچ مهر و محبتی تو دنیا عوض نمیکنه... اونه که ناز واقعی تورو با دنیا میخره نه پسری که ناز بودن تورو... واسه ارضا نیاز های روحی و جسمی خودش میبینه... به بابات محبت کن دوست داشتنتو ابراز کن ببین بهت خیانت میکنه؟؟؟ ببین محبتتو با دختر خوشگلو خوش هیکل تر از تو میفروشه؟؟؟؟ ببین اشکتو درمیاره؟؟؟ همیشه نیستا.... سلامتی همه ی پدرااااااااا
فصل خرمالوست
فصل گَسِ تنهایی!!!
فصل هزار چیزی است که یک جایش میلنگد
شاید فصل هزار بهانه ی دیوانگی...
.
.
.
.
دل دیوانه ام هوای تب وتاب کرده است
هوای تپش برای لبانت...
هوای آرامش کرده است دلم...
هوای گریستن درآغوشت...
دل دیوانه ام هوای جنون کرده است این بار...
تقصیر از من است ........
آن زمان که گفتی قول بده همیشه کنارم بمانی ...!
یادم رفت بپرسم “ کنار خودت یا خاطره هایت ...!؟؟؟
.
.
.
.
هنوز هم وقتی باران میبارد،
تنم را به قطرات باران می سپارم!
می گویند باران رساناست،
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند ........
.
.
.
.
باز هم دلتنگ توام !
حالا ببین نبودنت ، با من چه می کند …
به خودم شک کردن را می آموزم …
آیا واقعا ارزشش را داشت یا دارد ؟!
به خودم میگویم :
همیشه وقت هست برای فراموش کردن …
حداقل به اندازه باقیمانده ی عمرم …
ولی ته همه ی این ها این است . . .
“مــــــــن غـمـگــیـــنــــــــم”
اعـتـراف مـی کـنـــم : ..
زمــــانـــی دل یـکـی را ســوزانــده ام !!
حــالا ..
یـــکـــــی..
یـــــکــــــی ..
یـــــــــکــــــی ..
دلـــم را مــی ســوزانـنـد !!
مثــل پــدربـــزرگ
کــه خـــوب بـــود
و
مـُــــرد !!
مهر واقعی..
مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن
دربین اونا
یک عروسک باربی هم بود.
مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
... و پیش خودش فکر کرد:حتما” باربی.
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید
دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم
نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوی
پرسید:این که زیاد خوشگل نیست!
دخترک جواب داد:
آخه اگه منم دوستش نداشته
باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،
دنیای رنگی...
طراح : آبتین ـ |